عشق ما اسماعشق ما اسما، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 13 روز سن داره

اسما پرنسس کوچولوی ما

9ماهه شدی خوشگلم

دخمل نازم امروز9ماهت تموم شد.هرروز خداروهزاران بارشکرمیکنم که تورودارم توهمه زندگی من وبابایی جوجه انقدرشیطون شدی که دیگه نمیتونم کنترلت کنم همش دنبالتم یه جابندنمیشی خوشگلم الهی که فدات شم خیلی شیرینی ملوسم همش میری سراغ کمددایی فضولی،دایی مچتوگرفته مظلوم شدی عاشقتم شیکمو قربون دخترم بشم مدرسه هاشروع شده بچم درسخون شده اینم حسین اقا نوه عمه مامان که همش پستونکای تورو میگرفت شیطون رفته بودیم جشن عقدپسرعمه بابا که شما توماشین خیلی گرمت بودوگریه میکردی منم لباساتودراوردم راحت باشی یه همچین مامان باحالیم من قربون خنده های قشنگت     دیوونتم خانوم کوچولو   ...
1 مهر 1392

کارهای اسما کوچولو تو8ماهگی

عروسک من 8ماهه شدی وحسابی شیطون وخوردنی.... دیگه باسرعت جت چهاردست وپامیری وکارای خطرناک میکنی بایدهمش دنبالت باشم شدی جاروبرقی هرچی که روزمین باشه میخوری انقدرقشنگ نانای میکنی که دلم ضعف میره برات عشقم بیابیا یادگرفتی ذوق میکنی عصبانی میشی وهمه رودعوامیکنی  تاخوردنی میبینی ذوق میکنی ومیگی به به مامان وباباروبوس میکنی وخودتوهمش لوس میکنی باباومامان میگی من وبابایی غش میکنیم.... عاشق بابامیثمی وقتی میاددیگه بغل هیچ کس نمیری انقدرلوس میشی براش... پیشی که توخیابون میبینی فقط میخوای بری بگیریش  خلاصه که خوشگلم دنیاروواسمون کردی بهشت، هرروز که میگذره بیشترعاشقت میشم وازدیدن کارات سیرنمیشم خیلی دوستت دارم دیوونه و...
20 شهريور 1392

دخمل 7ماهه من

عزیز دلم 7ماهه شدی دیگه داری خانوم میشی انقدر خوش اخلاقی که همه عاشقتن.هنوزنمیتونی چهاردست وپابری،اولین کلمه ای که یادگرفتی  با با بود.هووووورررراااااااااااااااااااا نمیدونی بابامیثم چه ذوقی میکنه وقتی میگی بابا میخوادبخورتت اینم چندتا عکس از7ماهگی پرنسس قربونت برم که انقدرخانومی         صبح که ازخواب پامیشی این شکلی میشی اینجام خیلی خوشگل خوابیدی الهی مامان فدات شه جوجه                                                   ...
20 شهريور 1392

اولین سرماخوردگی سخت

دخترقشنگم برای اولین بارتب خیلی شدیدی داشتی و2روزتمام فقط ناله میکردی.داشتم دق میکردم هیچی نمیتونستی بخوری وهمش بالا میاوردی با بابایی بردیمت بیمارستان ،الهی بمیرم برات بهت 2تا امپول زدن وازمایش خون گرفتن ازت.من وبابایی انقدرگریه کردیم اقای دکترعصبانی شد ودعوامون کرد.فقط ارزوم این بود که همه دردت بیادبه جون من وتو خوب شی عزیزدلم من وبابایی اصلا طاقتشونداریم که تورواینجوری ببینیم توروخدا مامانی زودزود خوب شو قربونت بشم عادت داری وقتی میخوای بخوابی این پتوتو بغل کنی عاشقشی                                               ...
20 شهريور 1392

روز دختر مباااااارك

دخترم اومدى وهمدم روزهاى تنهاييم شدى تنها اميدلحظه هاى سخت زندگيم شدى باوجودت همه لحظه هام پرازشادى وخوشبختيه باديدن لبخندت ديگه غصه برام معنى نداره باحضورت خونه عشقمون گرمتر وروشنتره برات ازخداهمیشه بهترينهاروميخوام ،بزرگترين ارزوم ديدن خوشبختى وسلامتيته دخترم توهمه اميدودلخوشى من وبابايى گلم دوست داريم خانوم کوچولو اينم بابايى اصرارکردکه حتما بنويسم برات دخترمن ياربابا               شمع شب تاربابا تواين گلستون جهان        نوگل بى خاربابا                                    ...
17 شهريور 1392

دردودل های مادرانه

    دخترم، عروسک کوچولوی دوست داشتنی من نفس که میکشی اروم میشم،اه که میکشی دیوونه میشم،دلت که میگیره گریه میکنم لبخند که میزنی ذوق میکنم.....ازهمون اول من وتو جزئی ازهمیم،من درد میکشم تومتولد میشی.... توبچگی همبازیت میشم،مدرسه که بری همکلاسیت... بارها چشم میگذارم وتوقایم میشی،من خودمو به ندیدن میزنم تاتوبرنده شی ومن فقط لبخند میزنم... کاشکی وقتی بزرگ شدی یادت نره که من همونم همون مادرهمیشگی،همبازی بچگیهات،همون که واسه یه لبخندت جونشو میده همون که واسه دونه دونه نفسات زندگیشو میده.... حتی وقتی نوبت توئه که بگی دوستت دارم بازم من میگم دوستت دارم                   &nbs...
4 شهريور 1392