عشق ما اسماعشق ما اسما، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 13 روز سن داره

اسما پرنسس کوچولوی ما

اولین عکسای خانوم کوچولو

اولین بارکه اومدی بغل مامان اینجا14ساعته که دنیااومدی خوشگلم   خوش اومدی به خونه عزیزدلم   قربون شکل ماهت      بعدازاولین حموم      ازخدامیخوام که همیشه سالم وخوشبخت باشی عروسک من باهمه وجودم عاااااااشششششششقتم ...
16 مرداد 1392

سیسمونی

دخترکم  22ابان روزجشن سیسمونیت بود ازروزقبل باعمه ومامانیا ودایی وسایل خوشگلتوچیدیم یه عالمه مهمون داشتیم کلی خوش گذشت.توهم تودل مامانی یه عالمه واسه مامان رقصیدی عزیزدلم اینم چندتا عکس ازاتاقت عشقم بقیه عکسا روتو ادامه مطلب ببینید:                                                    ...
16 مرداد 1392

قشنگترین اهنگ دنیا

پرنسسم 28خردادشب مبعث صدای قلبتوبرای اولین بارشنیدم بهترین اهنگ دنیا قشنگترین صدایی که توعمرم شنیدم خدایاازت ممنونم که منولایق مادرشدن دونستی....دکترسونوگرافی گفت دستتو گذاشتی زیرسرت الهی قربونت برم الان 11هفته و4روزه که تودل مامانی عشقم اینم عکست خوشگل من     ...
11 مرداد 1392

بهترین بابای دنیا

دخترکوچولوی من بابایی خیلی خوشحاله که تو داری میای خیلی هوامونوداره یه عالمه مواظب مامانه شبادرست نمیخوابه همش بالاسرمنه خیلی ماهه بابایی همش میگه پس کی نی نی رو میدی بهم بدو دیگه هنوزنیومده داره بهت حسودیم میشه خانوم کوچولو دخترکم بابایی  عاشقته واسه اومدنت لحظه شماری میکنه.الهی فدات شم 30تیر برای اولین بار تکون خوردناتو حس کردم تودلم نمیدونی چه کیفی دادخیلی شیرین بود عاشقتم وروجک.... ...
11 مرداد 1392

تعیین جنسیت

خوشگل مامان  14مرداد رفتم سونوگرافی انومالی که خداروصدهزاربارشکرنشون داد که همه اعضای بدنت سالمه عروسکم 253گرم بودی  قربونت برم مامانی خانوم دکترگفت یه دخمل کوچولوداری بابایی خیلی دوست داشت که دخمل باشی اسمم برات انتخاب کرده ازخوشحالی داشت بال درمیاورد اسمتم بابایی اسماانتخاب کرده چون اسم کنیز خانوم فاطمه زهراست ان شاالله خودخانوم نگهدارت باشه عزیزم.امروزتولد امام حسن مجتبی بود خدابه حق کرم این اقای بزرگوار دامن همه بی بچه هاروسبزکنه.....مامانی وقتی فهمیدم دخملی با حاجی بابارفتیم واسه اولین خریدبرات یه پوتین خوشگل خریدیم عشق مامان اینم عکسش     ...
11 مرداد 1392

ترس ازنبودنت

17ارديبهشت رفتم دكتر،خانوم دكتربعدازسونوگرافي گفت:فقط ساك حاملگى وجفت هست جنين ديده نميشه گفت سه هفته ديگه برم پيشش,خيلى نگران بودم عزيزم ازاينکه يه وقت نباشى هنوزنيومده ديوونت شده بودم مامانى.خلاصه 8خردادباکلى استرس وترس رفتم دکتر وتوروبراى اولين بارديدم يه نقطه بودى قربونت برم قلب کوچولوتم ميزد ولى هنوزصدانداشت يه عالمه گريه کردم ازخوشحالى خانوم دکترميگفت چه مامان بااحساسى.خداياازت ممنونم که منولايق دونستى باورم نميشه مامان شدم.اینم اولین عکست قربونت برم...   ...
11 مرداد 1392

احساس شیرین مامان شدن

فرشته من ازبعدازعیدیه حال عجیبی داشتم نمیدونستم چم شده همش فکرمیکردم مریض شدم ونگران بودم ولی بابایی بهم میگفت من میدونم تو نی نی داری خلاصه تصمیم گرفتم بی بی چک بخرم ولی قاطعانه میدونستم که باردارنیستم اصلا امکان نداشت....13اردیبهشت خونه مامانی مهمون بودیم ومن شب میخواستم بمونم تصمیم داشتم صبح فردای اون روز بی بی چکوبزارم.اون شب تاصبح نخوابیدم بالاخره وقتی که داشت اذان میداد رفتم بی بی چکوگذاشتم وااااااااااااااااااااااااای باورم نمیشد دوتاخط قرمز!یعنی من مامان شدم یعنی وجودتوعشقم...فقط گریه میکردم وخداروشکرمیکردم مامانی روبیدارکردم وبهش گفتم اونم گریه میکرد. نمازشکرخوندم وساعت 7رفتم ازمایشگاه وقتی اومدم خونه ازاسترس داشتم دیوونه میشدم .دا...
7 مرداد 1392