مریضی دخملی ودل پرازغصه ما
فرشته من چندوقتی بودکه سرماخورده بودی چندبارم دکتررفتیم یه کم بهترشده بودی ولی یه شب که تبم داشتی نصفه شب با حالت خفگی ازخواب بیدارشدی نمیتونستی نفس بکشی.من وبابایی داشتیم ازترس میمردیم سرفه های وحشتناکی میکردی خیلی صحنه های بدی بود خلاصه رفتیم دکترو گفتن که باید حتما بستری شی واکسیژن بهت وصل کنن.الهی قربونت برم دلم داشت ازغصه میترکید وقتی روتخت بیمارستان خوابیده بودی وسرم واکسیژن بهت وصل بود سختترین ثانیه های زندگیم بوداونروز الهی بمیرم انقدربیحال وبی رمق بودی چشمای خوشگلتونمیتونستی بازنگه داری.خیلی سخت بوداسما قول بده دیگه هیچ وقت مریض نشی مامانی من میمیرم به خدا الهی بمیرم برات الهی که به حق علی اصغ...
نویسنده :
مامان اسما
16:09