احساس شیرین مامان شدن
فرشته من
ازبعدازعیدیه حال عجیبی داشتم نمیدونستم چم شده همش فکرمیکردم مریض شدم ونگران بودم ولی بابایی بهم میگفت من میدونم تو نی نی داری خلاصه تصمیم گرفتم بی بی چک بخرم ولی قاطعانه میدونستم که باردارنیستم اصلا امکان نداشت....13اردیبهشت خونه مامانی مهمون بودیم ومن شب میخواستم بمونم تصمیم داشتم صبح فردای اون روز بی بی چکوبزارم.اون شب تاصبح نخوابیدم بالاخره وقتی که داشت اذان میداد رفتم بی بی چکوگذاشتم وااااااااااااااااااااااااای باورم نمیشد دوتاخط قرمز!یعنی من مامان شدم یعنی وجودتوعشقم...فقط گریه میکردم وخداروشکرمیکردم مامانی روبیدارکردم وبهش گفتم اونم گریه میکرد. نمازشکرخوندم وساعت 7رفتم ازمایشگاه وقتی اومدم خونه ازاسترس داشتم دیوونه میشدم .دایی ساعت 12 رفت جوابوبگیره وای مامانی داشتم میمردم بالاخره دایی زنگ زدو گفت که مامان شدم خدایا باورم نمیشد فقط اشک میریختم به بابایی زنگ زدم وگفتم داره بابا میشه اونم ازخوشحالی گریه میکردوقربون صدقه میرفت .خدایا هزاران بار شکرررررررررررررت............